
گــریان شده دلم
همچون دخترکی لجباز
پا به زمین می کوبد
تو را میخواهد
فقط “تو” را…
::
::
یه وقتایی اونقدر هیچکس حالی ازت نمیپرسه که آدم شک میکنه نکنه مرده و خودش خبر نداره !
::
::
رد پای زرد پاییز
باز میون لحظه هامه
قطره های سرد بارون
دوباره رو گونه هامه
ابرای سیاه غصه
آسمونمو پوشونده
دیگه خورشیدی ندارم
داغ تو اونم سوزونده
::
::
دوست دارم یک شبه، هفتاد سال پیر شوم
در کنار خیابانی بایستم…
تو مرا بی آنکه بشناسی، از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی…
هفتاد سال پیر شدن یک شبه
به حس گرمی دست های تو
هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی
می ارزد…
::
::
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او…